كسي كه به بهترين لحظهي عمرش رسيده بود با خود گفت:
چقدر زيباست من همهي عمر را تا اينجا آمدهام تا به اينجا برسم
با خودم ميگويم :من تا اينجا آمدهام، تا كجا كجا خواهم رفت؟ كدام لحظه
بهترين نقطهي پايان راه من خواهد بود؟
با خودم فكر ميكنم آيا لحظهاي اين چنين در زندگي من وجود دارد؟
كدام لحظه...؟ كدام روز...؟ چه كسي...؟ آيا تا آن روز چشمي براي ديدن، دستي براي گرفتن،
قلبي براي عشق ورزيدن، دلي براي شادي، پايي براي ياري، خواهم داشت؟
خدايا... دير نكن تمام ميشوم...
ميروم روزي كه تو نباشي...
همان ساعتي كه دستان شما به دست كسي گره شود خواهم رفت
براي هر قدم هزار بار به جاده نگاه كردم تا حتي جاي پاي كسي را له نكم
درست همان لحظه زير پاي شما ماندم
نظرات شما عزیزان:
[